چشمانم را روی هم میگذارم و در سکوت شب فریاد میزنم،
فریادهایم گم میشود ولی تو پیدا نمیشوی ، تو برایم مفهوم بودنی ، مفهوم هر چه که هست .
قشنگ ترین واژه ها را در کنار هم میگذارم ،
شاید بتوانم شفاف ترین شبنم هایی را که در وجودم و درون آینه ی چشمانم حلقه میزند به احترامت هدیه کنم .
کاش میتوانستم واژگانم را آنقدر رام کنم که مهربانی تو را به تصویر کشد...
دوستت دارم....
نوشته شده توسط: هیچکس
خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
:: کل بازدیدها ::
54172
:: بازدیدهای امروز ::
52
:: بازدیدهای دیروز ::
38
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
تولد .
:: آرشیو ::
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
:: لوگوی دوستان من ::
:: خبرنامه ::